انگیزه های قیام عاشورا
احیای آیین خدا
به یقین نهضت خونینى همچون نهضت کربلا و استقبال امام حسین(علیه السلام) از همه حوادث شکننده آن و پذیرش شهادت خود، یاران و فرزندان و اسارت زنان و کودکانش، نمى تواند مسأله ساده اى باشد.
باید مطمئن بود که آن امام بزرگوار و یاران گرانقدرش به دنبال هدفى مهم بودند که تقدیم جان و مال و پذیرش هر نوع سختى و آزار را براى آنان سهل و آسان مى کرد. هدفى که والاتر از سرمایه هاى زندگى مردانى همچون حماسه سازان کربلا بود.
قبلا گذرى به آیات قرآن مى افکنیم تا در یابیم خداوند در چه زمانى چنین اجازه اى را به مسلمانان مى دهد و براى رسیدن به چه هدفى، بذل جان و مال را لازم مىشمرد.
در جاى جاى قرآن کریم از قتال «فى سبیل الله» سخن به میان آمده است و به مجاهدان راه خدا بشارت ها داده و از آنان تجلیل شده است.(1) یاد مردان خداپرستى را که همراه جمعى از پیامبران در راه خدا کشته شدند، گرامى داشته(2) و از شهیدان راه خدا به عظمت یاد کرده است.(3)
در واقع قدر مشترک این آیات، تجلیل از جهادى است که هدف آن، تقویت دین خدا و اعلاى کلمه حق باشد (وَکَلِمَةُ اللهِ هِىَ الْعُلْیَا).(4)
آرى; آنجا که آیین خدا به خطر افتد و خطر سلطه شرک و کفر و ظلم و الحاد بر جامعه اسلامى احساس شود، تقدیم جان و مال و مقام، کارى است والا و پر ارزش.
در واقع، آیین خدا که راهگشاى همه انسان ها به سوى سعادت جاویدان است به قدرى مهم است که مردانى همچون امام حسین(علیه السلام) و یاران با ایمانش براى نجات آن از سلطه منافقان و دشمنان حق، هستى خویش را مخلصانه تقدیم مى کنند.
اگر صبح قیامت را شبی است ، آن شب است امشب
طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است امشب
برادر جان یکی سر بر کن از خواب و تماشا کن
که زینب بی تو چون در ذکر یا رب یا رب است امشب
جهان پر انقلاب و من غریب ، این دشت پر وحشت
تو در خواب خوش و بیمار در تاب و تب است امشب
سرت مهمان خولی و تنت با ساربان همدم
مرا با هر دو اندر دل هزاران مطلب است امشب
صبا از من به زهرا( س) گو بیا ، شام غریبان بین
که گریان دیده ی دشمن به حال زینب است امشب
و محتشم کاشانی درین باب سروده:
کای بانوی بهشت بیا حال ما ببین
ما را به صد هزار بلا مبتلا ببین
بنگر به حال زار جوانان هاشمی
مردانشان شهید و زنان در عزا ببین
فرشته شهادت در انتظار او است
حمزة بن حمران یکى از یاران امام صادق(علیه السلام) مى گوید: درباره رفتن امام حسین(علیه السلام) و ماندن محمّد بن حنفیّه (در مدینه) گفتگو مى کردیم ; امام صادق(علیه السلام)فرمود: «اى حمزه، من خبرى به تو مى دهم ولى پس از این درباره آن چیزى مپرس. هنگامى که امام حسین(علیه السلام) از (برادرش محمّد بن حنفیّه) جدا شد و آهنگ حرکت کرد، کاغذى خواست و در آن نوشت:
»بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ. مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ أَبی طالِب إِلى بَنی هاشِم، أَمّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَنْ لَحِقَ بی مِنْکُمْ اِسْتَشْهَدَ، وَ مَنْ تَخَلَّفَ لَمْ یَبْلُغْ مَبْلَغَ الْفَتَحِ وَ السَّلامُ; بسم الله الرحمن الرحیم، از حسین بن على بن ابى طالب(علیه السلام) به همه بنى هاشم: امّا بعد، هر کس از شما به من بپیوندد، شهید خواهد شد، و هر کس چنین نکند، به پیروزى نخواهد رسید. والسلام «.
(ملهوف (لهوف)، ص 128-129 ; بحارالانوار، ج 44، ص 330 و ج 45، ص 84-85 و کامل الزیارات، ص 76 (با مختصر تفاوت.)
* * *
این خبر کوتاه و پرمعنى نشان مى دهد که امام(علیه السلام) از همان آغاز، پایان راه را مى دید، و على رغم پندارهاى نادرست کسانى که از وسعت بینش و آگاهى امامان)علیهم السلام( اطّلاعى ندارند، به ما مى گوید امام)علیه السلام( با علم به این که فرشته شهادت در انتظار او است از مدینه حرکت کرد.
آرى ; او به خوبى مى دانست که براى ترک بیعت با یزید به خاطر حفظ و پاسدارى از اسلام چه بهاى گرانى را باید بپردازد و این، عظمت مقام آن حضرت را شفّاف تر نشان مى دهد.
در ضمن اشاره فرمود که: بازماندگان و به تعبیر دیگر عقب افتادگان از قافله شهادت نیز به جایى نخواهند رسید و در زیر سلطه دژخیمان یزیدى روزگار بدى خواهند داشت.
من هرگز تن به ذلّت و خوارى نخواهم داد
محمّد بن عمر از پدرش عمر بن على بن ابى طالب(علیه السلام) (یکى از برادران امام حسین(علیه السلام)) چنین نقل مى کند: «هنگامى که برادرم امام حسین(علیه السلام) از بیعت با یزید امتناع کرد، در وقت مناسبى به نزدش رفتم و عرض کردم: اى اباعبدالله! فدایت شوم. برادرت امام حسن(علیه السلام) از پدرش (امیرمؤمنان(علیه السلام)) برایم نقل فرمود: ـ در این هنگام گریه مهلتم نداد و صداى گریه ام بلند شد ـ امام(علیه السلام) مرا به سینه چسباند و فرمود:
«حَدَّثَکَ أَنّی مَقْتُولٌ ; به تو خبر داد که من کشته مى شوم؟!».
عرض کردم: خدا نکند اى فرزند رسول خدا!
فرمود: «سَأَلْتُکَ بِحَقِّ أَبیکَ بِقَتْلی خَبَّرَکَ؟ ; تو را به حقّ پدرت سوگند! آیا تو را به کشته شدنم با خبر ساخت؟» عرض کردم: آرى، پس چرا اقدام نکرده و بیعت ننمودى؟
فرمود:
«حَدَّثَنی أَبی أَنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) اَخْبَرَهُ بِقَتْلِهِ وَ قَتْلی، وَ أَنَّ تُرْبَتی تَکُونُ بِقُرْبِ تُرْبَتِهِ، فَتَظُنُّ أَنَّکَ عَلِمْتَ ما لَمْ اَعْلَمْهُ، وَ أَنَّهُ لا أُعْطی الدَّنِیَّةَ مِنْ نَفْسی أَبَداً وَ لَتَلْقِیَنَّ فاطِمَةُ اَباها شاکِیَةً ما لَقِیَتْ ذُرِّیَّتُها مِنْ أُمَّتِهِ، وَ لا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَحَدٌ اذاها فِی ذُرِّیَّتِها ; پدرم نقل کرد که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) وى را از شهادتش و شهادت من با خبر ساخت، و این که تربت من نزدیک تربت او خواهد بود. تو گمان کردى به چیزى آگاهى دارى که من ندارم؟!
(و همچنین خبر داد که) من هرگز تن به ذلّت و خوارى نخواهم داد، و این که فاطمه(علیها السلام) به دیدار پدرش خواهد شتافت در حالى که از ظلم امّتش بر فرزندانش شکایت خواهد کرد و هرکس که او را نسبت به فرزندانش بیازارد هرگز وارد بهشت نخواهد شد».
(ملهوف (لهوف)، ص 99-100.)
گریه کردن
از شیوه هاى معمول در عزادارى و سوگوارى، اشک ریختن است که به طور طبیعى هر انسانى در غم فراق عزیزى اندوهگین مى شود و اشک مى ریزد.
در روایات مى خوانیم هنگامى که ابراهیم فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از دنیا رفت، آن حضرت در مرگ او گریست و هنگامى که برخى از اصحاب معترضانه از آن حضرت سبب گریه را پرسیدند، فرمود:
«تَدْمَعُ الْعَیْنُ، وَ یُوجَعُ الْقَلْبُ، وَ لا نَقُولُ ما یُسْخِطُ الرَّبَّ; چشم مى گرید و قلب به درد مى آید، ولى بر زبان سخنى که موجب خشم خدا شود، جارى نمى سازیم».(1)
همچنین نقل شده است وقتى که صحابى جلیل القدر «عثمان بن مظعون» از دنیا رفت، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مدّتى طولانى بر او گریه کرد.(2) و در شهادت جعفر بن ابى طالب و زید بن حارثه نیز بسیار گریست.(3)
همچنین در تاریخ مى خوانیم پس از رحلت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) مسلمانان به شدّت گریه و ندبه کردند و نقل شده است: «هنگامى که پیامبر رحلت کرد، کوچک و بزرگ، در مرگ آن حضرت داغدار شدند و بسیار بر او گریستند ; ولى در میان همه مردم و خویشاوندان، هیچ کس حزن و اندوهش از حضرت زهرا(علیها السلام) بیشتر نبود. حزن او پیوسته افزایش و گریه او شدّت مى یافت».(4)
گریه کردن بر مصائب امام حسین(علیه السلام) نیز از شیوه هاى معمول عزادارى است و مورد سفارش نیز قرار گرفته است.
امام رضا(علیه السلام) فرمود:
«فَعَلى مِثْلِ الْحُسَیْنِ فَلْیَبْکِ الْباکُونَ; بر همانند حسین باید گریه کنندگان، گریه کنند».(5)
روایاتى که ترغیب به گریه بر ابى عبداللّه(علیه السلام) دارد، فراوان است که برخى از آنها در فصل هاى گذشته آمده است.
البتّه نباید فراموش کرد که این گریه ها جنبه شخصى ندارد، و در واقع اعلام جنگ و ستیز با ظالمان وستمگران مى باشد.
________________________________________
1. بحارالانوار، ج 79، ص 91.
2. همان مدرک.
3. همان مدرک، ص 104.
4. لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ افْتُجِعَ لَهُ الصَّغِیرُ وَ الْکَبِیرُ وَ کَثُرَ عَلَیْهِ الْبُکاءُ… وَ لَمْ یَکُنْ فِی أَهْلِ الاَْرْضِ وَالاَْصْحابِ وَ الاَْقْرَباءِ وَ الاَْحْبابِ، أَشَدُّ حُزْناً وَ أَعْظَمُ بُکاءً وَ انْتِحاباً مِنْ مَوْلاتِی فاطِمَةَ الزَّهْرا(علیها السلام)وَ کانَ حُزْنُها یَتَجَدَّدُ وَ یَزِیدُ وَ بُکاءُها یَشْتَدُّ (بحارالانوار، ج 43، ص 175).
5. وسائل الشیعة، ج 10، ص 394.
لباس مشکی برتن کردن
مرسوم و معمول میان مردم آن است که در غم مرگ عزیزان، لباس سیاه بر تن مى کنند و این رنگ لباس را، علامت ماتم و عزا مى دانند. بنابراین، یکى از راه ها و شیوه هاى مطلوب عزادارى براى خامس آل عبا، پوشیدن لباس سیاه در سالروز شهادت آن حضرت یا ایّام محرّم است.
در تاریخ مى خوانیم: هنگامى که حسین بن على(علیه السلام) به شهادت رسید، زنان بنى هاشمى لباس هاى سیاه و خشن پوشیدند.(1)
در برخى از روایات نیز آمده است: هنگامى که (بر اثر خطابه ها و افشاگرى هاى امام سجّاد(علیه السلام) و حضرت زینب(علیها السلام)) یزید به خاندان هاشمى اجازه داد در دمشق عزادارى کنند، زنان هاشمى و قرشى لباس سیاه بر تن پوشیدند و به مدّت هفت روز براى امام حسین(علیه السلام) و شهداى کربلا عزادارى کردند.(2)
________________________________________
1. لَمّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِىٍّ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ لَبِسَ نِساءُ بَنِی هاشِمِ السَّوادَ وَ الْمُسوُحَ (بحارالانوار، ج 45، ص 188).
2. فَلَمْ تَبْقَ هاشِمَیَّةٌ وَ لا قُرَشِیَّةٌ إِلاَّ وَ لَبِسَتِ السَّوادُ عَلَى الْحُسَیْنِ(علیه السلام) وَ نَدَبُوهُ عَلى ما نُقِلَ سَبْعَةُ أَیّام (مستدرک الوسائل، ج 3، ص 327).
لازم به یادآورى است که هر چند فقها بر اساس روایات به کراهت لباس سیاه به خصوص در نماز فتوا داده اند، ولى پوشیدن آن براى عزاى امام حسین(علیه السلام) کراهتى ندارد و شاید رجحان نیز داشته باشد، زیرا جنبه تعظیم شعائر بر آن غلبه دارد.
آخرین نظرات